باتو مغرورم
من اينجامو تواونجايي ديگه چيزي نمي مونه
تو دنياي من خسته غمه كه قصه مي خونه
تموم حسرتاي من مي شه دور از نگاه تو
تموم شادياي من هدر ميشه به پاي تو
طلوعي واسه ي من نيست غروبم تا ته دنيا
ديگه نيست چاره جزاين كه بمونم عاشقي تنها
نمي فهمم كدوم شاعر سروده شعر من بي تو
مني كه واسه ي چشمات فروختم آرزوهامو
بهت گفتم نگو ميرم حالا كه با تو مغرورم
تو گفتي ميرمو انگار يه كوه سرد و محزونم
كشيدم خط روي اسمت شايد از ياد من رفتي
حالا كه بي تو آزادم ديگه ديره كه برگشتي
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۲/۰۱/۲۶ ساعت ۱۱:۱۷ ق.ظ توسط مهرنوش
|
خوش اومدی عزیزم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!